تأثیر شعر فارسی در غرب

گزارشگر:شنبه 1 ثور 1397 - ۳۱ حمل ۱۳۹۷

نویسنده:آن ماری شیمل/

تنظیم: بخش ادبیات تبیان/

mandegar-3دنیای مغرب‌زمین چگونه به شعر فارسی رغبت و علاقه پیدا کرد؟ نخستین رویارویی جهان اسلام با اروپا در دوره جنگهای صلیبی رخ داد، ولی در همان زمان تحقیقات و علوم اسلامی از طریق اسپانیا– که از سال ۹۳ه‍.ق (۷۱۱م) ضمیمه امپراتوری اسلامی شده بود– به اروپا راه یافت. به گفته یوزف گورس: «گرده گلهای جنوب با وزش باد به مشرق رهسپار شد… و گلها، همچنان که قبلاً مردمان از شمال به جنوب سرازیر شده بودند، از جنوب به شمال روان گردیدند»؛ یعنی افسانه‌ها، شعر و قصه‌ها از دنیای اسلام وارد سنت ادبی اروپای قرون وسطی شدند و جزء آن گردیدند و علاقه‌یی خاص به مشرق‌زمین، سرزمینهای رازآمیز، خطرناک و فریبای مسلمانان، پیدا شد که در بسیاری از داستانها و قصه‌های سده‌های میانه انعکاس یافته است.

قرآن برای نخستین بار در ۱۱۴۳م. به زبان لاتین ترجمه شد؛ اما قرنها پیش از آنکه به بررسی کمتر خصمانه کتاب مقدس مسلمانان پرداخته شود، گذشت. پس از آنکه جنگ‌های صلیبی به شکست انجامید، قدرتهای مسیحی امیدوار بودند که شاید مغولان قدرت آن را داشته باشند که مسلمانان را سرکوب کنند، اما این آرزو برآورده نشد، هر چند اقدامات مردانی چون مارکوپولو و روبروک در این زمینه به پدید آمدن سفرنامه‌های دل‌انگیزی انجامید که به اروپاییان رخصت می‌داد نظری به دنیای شگفت‌انگیز مشرق بیفکنند.

دومین رویارویی اروپاییان با دنیای اسلام، باز پس از یک مقابله نظامی در قرن دهم/ شانزدهم و یازدهم/هفدهم،بعد از آنکه دولت توسعه طلب عثمانی وین را در ۱۵۲۹ محاصره کرد، رخ نمود. تکانی که از این حادثه بر پیکر غرب افتاد موجب طغیان احساسات ضدترکی، یعنی در واقع ضد اسلامی، شد و این احساس در ادبیات عامیانه انعکاس یافت، چنانکه «ترک‌نامه» های آلمانی و اتریشی فوق‌العاده عامیانه و لبریز از نفرت و دشمنی است و نمایشنامه‌های ترکی لوهنشاین، ترکان را به صورت پست‌ترین مردم قابل تصور در روی زمین نشان می‌دهد. در همان دوره، سیاحان و جهانگردان از اروپا وارد دنیای جدیدی شدند، یعنی جهان ایرانی، آنجا که شاه اسماعیل صفوی (یا به گفته منابع غربی و عربی: صوفی) مذهب شیعه دوازده امامی را در سال ۹۰۷/۱۵۰۱ دین رسمی مملکت قرار داده بود.
اسماعیل صفوی دشمن خونین ترکان عثمانی بود، ترکانی که در جنگ چالدران در ۹۲۰/۱۵۱۴ سپاهیان او را در هم شکسته بودند و از این رو، متحد بالقوه قدرتهای اروپایی علیه عثمانیها به نظر می‌رسید. دهه‌های پی‌درپی، جهانگردان اروپایی از ایران دیدار کردند و درباره سفرهای خود سفرنامه‌ها نوشتند و از شکوه اصفهان و بعداً بارگاه شاه عباس گزارشها دادند. سفرنامه‌های پزشک آلمانی انگلبرت کامپفر و سیاحان اروپایی چون شارون، تاورنیه و برنیهو جهانگرد ایتالیایی پیترو دلاواله، توده و عامه مردم اروپا را از تحولات ایران آگاه ساختند و از این راه، علاقه‌مندی بیشتری نسبت به دولت صفویه ایجاد کردند. این علاقه‌مندی در آلمان بیشتر از همه جای دیگر بود و یکی از امیران کوچک بی‌شمار آلمان، فرمانروای امیرنشین کوچک «شلسویک.هولشتاین»، گوتورپ، یک گروه سی و چهار نفری را در ششم نوامبر ۱۶۳۳ برای استقرار روابط تجاری و سیاسی به دربار پادشاه ایران فرستاد. گرچه این اقدام با شکست مواجه شد، اما ثمرات زیادی در سطح معنوی– اما نه مادی– به بار آورد.

یک سال بعد از گسیل این هیات، یک دیپلمات فرانسوی به نام دوریه، نخستین ترجمه فرانسوی گلستان سعدی را منتشر ساخت و ترجمه آلمانی همین اثر را از زبان فارسی می‌توان مهم‌ترین نتایج سفر هیات نمایندگان شلسویک.هولشتاین شمرد. شخصیت برجسته این هیات، آدم اولئاریوس بود، که شرح رویدادها و ماجراهای بی‌شمار یا مصیبتهای فراوان این سفر طولانی و مشقت‌بار را در کتاب خود به نام Reyssbeschreiburg(1647) Neue Orientalischeنگاشت. رفیق همراه او، پاول فلمینگ، نیز که شاعر آلمانی خوبی بود، بعضی از این ماجراها را به شعر با طراوت آلمانی به نظم کشید. پس از آن، اولئاریوس در ۱۶۵۳ به ترجمه گلستان سعدی به زبان آلمانی دست یازید و در آن، مترجم لاف زد که: «از این پس مرا پارسی- آلمانی خواهند نامید» و حال آنکه فلمینگ با نخوتی که موجه می‌نمود، مدعی بود که: «ما را سپاس باید داشت که فارسی را وارد کشور هولشتاین کردیم.» این سخن البته بسیار محجوبانه است، زیرا در حقیقت گلستان هرجا ادبیات آلمانی شکوفا می شد با آغوش باز استقبال می‌گردید.
همراه با رهیافت جدید به مشرق‌زمین در دوره روشنگری، دو ترجمه از گلستان سعدی تصویر شرق را در نظر غربیان شدیداً تحت تاثیر قرار داد. از آلمانیها، یوهان گوتفرید هردر (فت‍۱۸۰۳)، متأله و فیلسوف و دوست پدری گوته ، از جوانی یکی از شیفتگان آثار سعدی بود. هردر از این عقیده هامان پیروی می‌کرد که: «شعر زبان مادری بشریت است» و به حق بر آن بود که: «ما یقیناً از شعر دانش عمیق‌تری به دست می‌آوریم تا از تاریخ یأس‌آور و پرنیرنگ جنگها و سیاستها.» با آنکه وی مطالعات اولیه خود را وقف «روح شعر عبرانی» کرده بود، اما تا آن حد سعه صدر داشت که هر رگه و نشانه از بیان شعری را در زبانهای جهان گواهی فوق‌العاده مهم بر کارکرد روح انسان به شمار آورد. تحسین و ستایش وی از شعر او را به ارزیابی منصفانه‌ای از شعر عربی در مقاله‌ای، در ۱۹۷۲، رهنمون شد، اما بر روی هم، کل توجه او معطوف به شعر فارسی بود که از راه ترجمه گلستان و روایت تامس هاید از بوستان سعدی داشت شناخته می شد و پیوسته با تحقیقات دانشمندان بریتانیایی، فورت ویلیام، کلکته و نیز شرق‌شناسان اتریشی ترتیب یافته در آکادمی مترجمان در وین– که به وسیله امپراتوریس «ماریا ترزیا» تأسیس شده بود– غنی‌تر می‌گشت.
هردر که با شور و شوق، نخستین اخبار مربوط به تخت جمشید و کشف رمز کتیبه‌های آنجا را دریافت می‌داشت، فریفته سعدی بود: زیباترین گلی که می‌تواند در باغ سلطان بشکفد. سعدی برای او تجسم همه چیزهای زیبا و سودمند در ادبیات فارسی بود و دیدگاه اخلاقی او برای نظرگاه اخلاقی خود هردر جاذبه داشت. هرآینه باید گفته شود که اشعار لطیف سعدی را «هردر» به شعر سنگین تعلیمی آلمانی درآورد که فاقد زیبایی و فریبندگی کلام سعدی است (که البته هردر آن را درک نمی‌کرد).

او بیشتر شیفته محتوا و معنای شعر بود تا صورت و قالب آن و درباره سعدی نوشت که: «به نظر می‌آید که وی گل شعر اخلاقی را در گستان زبان مادری خود چیده است [یعنی به بالاترین هدف ممکن رسیده است] و گویند در این زبان به شیوه‌ای فوق‌العاده ناب و دل‌انگیز قلم زده است، زیرا که شعر او هنوز هم سر گل آن زبان شمرده می شود.»
شعر فارسی در نظر هردر «دختر بهشت زمینی» بود، اما خواننده امروزی هنگامی‌که اظهارنظر این محقق آلمانی را در مجله‌اش به نام Adrastea درباره حافظ می‌خواند بر جایش خشک می‌شود: «ما از شعرهای حافظ به حد کافی داریم، سعدی برای ما سودمندتر است.»

جای تردید است که هردر با نخستین ترجمه لاتینی یک غزل از حافظ– که دانشمند اتریشی، منینسکی، در سال ۱۸۰۶ منتشر ساخت– آشنا بوده باشد. ممکن است برگردان مختصر یک غزل را به وسیله تامس هاید(۱۷۶۷) دیده باشد، ولی قطعاً از دو گلچین شعر که دو تن از دوستانش، یکی اندکی پس از دیگری، منتشر ساخته بودند آگاهی داشت. از این دو مجموعه یکی فراهم آورده و ترجمه کنت رویتسکی بود و «نمونه‌های شعر فارسی» (وین ۱۷۷۱) نام داشت و مجموعه دیگر که دوستش، ویلیام جونز، تدارک دیده بود با عنوان «شعرهای آسیایی»، با شرح و تفسیر، کتاب ششم (۱۷۷۴)، منتشر گشت. این دو اثر را می‌توان نخستین گامهای عمده‌ای دانست که برای شناساندن شعر فارسی به جامعه فرهیخته کتابخوان غربی برداشته شد. به درستی نمی‌توان قضاوت کرد که ترجمه چند غزل حافظ به شعر انگلیسی به وسیله ج.نات در ۱۷۸۷ تا چه حد به شناخت مردم از حافظ کمک کرده است. برخلاف عقیده شخصی هردر، این حافظ بود نه سعدی که بزرگترین الهام‌بخش محققان غربی آن دیار در طی قرن بعد گشت. این سخن به ویژه درباره آلمان نیز صادق است و این به علت ترجمه کامل دیوان حافظ به آلمانی به وسیله مستشرق خستگی ناپذیر اتریشی، یوزف فن هامر، (پورگشتال) بود که در ۱۸۱۳-۱۸۱۲ به بازار ادب عرضه گشت.
هامر در ۱۷۷۴ در گراتس متولد شد؛ یعنی، درست همان سالی که ترجمه ویلیام جونز منتشر گشت. هامر وارد آکادمی مترجمان وین شد و در آنجا زبانهای ترکی، فارسی و عربی را فراگرفت. مدتی در اداره دیپلماسی اتریش خدمت کرد و سراسر عمرش را وقف ادبیات شرقی نمود. توانست دوستان توانگری بیابد که یک مجله عمده را برای مطالعات شرقی به ویژه اسلامی بنیان گذارند. پورگشتال، که خود را رابط میان فرهنگ شرقی و غربی می‌دانست، شعر ترجمه کرد، مقالات بسیار نوشت و ترجمه آزاد اشعاری را که خوانده و از آنها لذت برده بود منتشر ساخت و آثار بزرگی درباره تاریخ ادبیات و نیز تاریخ سیاسی نوشت. کتاب «تاریخ امپراتوری عثمانی» او که در ده مجلد منتشر شد هنوز از مآخذ ضروری برای محققان است. نخستین اثر او که به ویژه با شعر فارسی ارتباط داشت نمایشنامه‌ای بود به نام «شیرین» (۱۸۰۹) که بر مبنای خسرو و شیرین نظامی نوشته شده بود. اما فتح باب بزرگ او در این زمینه با انتشار «دیوان شمس‌الدین محمد حافظ» آغاز شد که در دو مجلد کوچک در ۱۸۱۲-۱۸۱۳ منتشر گردید و ترجمه دیوان حافظ را به آنچه هامر شعر آلمانی می‌شمرد دربرداشت. مهم‌ترین جنبه این ترجمه، که در واقع به هیچ‌وجه شفافیت الماس‌گون و زیبایی غزلیات حافظ را منعکس نمی‌سازد، مقدمه آن است. در این مقدمه، هامر از مشکلات و دشواریهایی که بر سر راه مترجم شعر کلاسیک فارسی قرار دارد سخن می‌گوید. مشکل جنس معشوق را وی با اینکه نکته عملی برای خود حل می‌کند که می‌گوید از تغییر دادن جنسیت کسی که موضوع عشق است به مؤنث امتناع ورزیده است، «زیرا اگر این کار را می‌کردم، می‌بایست دختران را به خاطر ریشی که بر صورتشان سبز می‌شود بستایم!»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.